کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدجواد غفورزاده     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن     قالب شعر : غزل    

ای که جا در دل و در جان پیمبر داری!            رتـبـه از مـریـم قـدّیـس فـراتـر داری

چشم خورشیدِ رسالت به تو روشن که چه‌قدر            جـلـوه در آیـنـه چون مـاه منّور داری


سـر‌ سـپـردی به غـبـار قـدم پـیـغـمـبر            که خبر داشت، که آن روز، چه در سر‌ داری؟

چشم پوشیده‌ای از هستی خود در این راه            بس که ایمان به امین بودن رهبر داری

تا مگر مکـتب توحـید شود عـالـم‌گـیر            عهد کردی که دل از مال جهان برداری

اولین بـانـوی پیـوسـته به اسـلام تویی            که به آئـیـن خـدا این همه بـاور داری

شاهد همت تو «شِعبِ ابی‌طالب» بود            که عجب دست و دلی عاطفه‌پرور داری

همۀ سعی تو این بود که در طول زمان            بارِ اندوه و غـم از دوش نبی برداری

گر که تنها بگـذارند تو را مردم شهر            اُنس با آسـیه و مـریـم و هـاجـر داری

می‌رسد وحـی الـهی به مبـارک بادت            ای که در دامن خود «سورۀ کوثر» داری

ای خدیجه! به خدا هدیۀ زیبای خداست            این سعادت که تو «صدیقۀ اطهر» داری

آری از موهـبتِ همسری یـاسین است            این که در گلشن خود یاس معطر داری

در جهان هیچ زنی منزلت، اینقدر نداشت            که تو از برکت زهـرای مطّهر داری

ای که ذُریّـۀ زهـرا همه فـرزند تـوأند            یــازده آیـــنــۀ نــــور بـــرابــر داری

شـب مـعـراج بـرای تـو سـلام آوردند            بـال بگـشای که تا اوج خـدا پر داری

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

زنی فراتر از ادراک و برتر از اوهام            که جلوه کرده در او شأن زن به معنی تام

زنی چنان که خدا هم به او رسانده سلام            که بوده است مسلـمان جلوتر از اسلام


کسی به درک مقـامش نمی‌رسد هرگز

به درک معـنی نـامش نـمی‌رسد هرگز

"فَـأيَـنَ مِـثـلُ خَـدیـجَـه؟" نبود در عـالم            خـدیجه کیست؟ بپـرس از پیـمـبر خاتم

گـدای سـفـرۀ اکرام اوسـت صـد حـاتـم            از او اگـرچــه نـوشـتـنـد عــالــم و آدم

ولی مـدارج شـأنـش هـنـوز نـاپـیداست

همین مقام بس او را که "مادر زهراست"

امـیـنه بوده اگر هـمسر امین شده است            تمام ثروت او خرج راه دین شده است

که جزء چار زن برتر زمین شده است            به امر حضرت حق "اُم‌ّمومنین" شده است

تـمام ثـروت اسـلام در خـزانـۀ اوسـت

چرا که عرش خداوند فرش خانۀ اوست

کسی که در عرب و در عجم مثال نداشت            فضائلش همه رو بود، پس سوال نداشت

که درک نور نیازی به قیل و قال نداشت            "خدیجه بیشتر از بیست‌و‌هشت سال نداشت*

به جهل و کینه از او خط به خط غلط گفتند

"صحیح"های دروغین فقط غلط گـفتند

کـنـار نـام رســول خـدا و شـیــر خــدا            نـوشـتـه اسـت خــدا نـام نــامــی او را

چنان که بین رجـزهای ظهـر عـاشورا            حسین‌ گفت؛ "أنـاابْنُ خَـدیـجَـةَ الغَـرّاء"

چرا که قـبـل همه بـوده از غـدیـر آگاه

و گـفـتـه: "أَشْـهَـدُ أَنَّ عَــلـی وَلــیُ الله"

چه بانـویی که چنان ترس از خدا دارد            که از رسـول خـدا خـواهـش دعا دارد

و بـر خـلاف بـقـیـه چـنـان حــیــا دارد            کـه از گـرفـتـن حـتـی عـبـا، إبـا دارد!

ولی به خـواسـتـۀ خود رسیـد آخـر سر

شـفـیـع مـادر خـود شد شـفـیـعۀ محشر

: امتیاز
نقد و بررسی

بند آخر این شعر به دلیل اشاره به داستان غیر مستند آوردن پنج کفن از بهشت و سخنان ..... کلاً حذف شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

نکته: پیامبردر ۲۵ سالگی با خدیجه ازدواج کردند؛ بعضی از مورخین همچون ابن سعد در الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۷۴؛ ابن اثیردر اسد الغابه، ج۱، ص۲۳ سن حضرت خدیجه در زمان ازدواج را ۴۰ سال ذکر کرده اند ولی عده ای دیگر همچون بیهقی در دلائل النبوة، ج۲، ص۷۲؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۲، ص۲۹۴؛ بلاذری انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸ یعقوبی در تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰؛ سن ایشان را ۲۵ سال و عده ای هم همچون حاکم نیشابوری در مستدرک، ج۳، ص۲۰۰؛ دولابی، الذریة الطاهرة النبویة، ص۵۲ طبری در تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰ سن ایشان در زمان ازدواج را ۲۸ سال ذکر کرده اند. از طرفی با توجه به حمل فاطمه و تاریخ تولد او که در سال پنجم بعثت می‌باشد خدیجه می‌بایست در شصت سالگی وضع حمل کرده باشد و اینکار در این سن بعید بنظر می‌رسد، ازین رو اقوال دیگر همچون ۲۵ یا ۲۸ سال، که در برخی کتابها همچون « الصحیح من السیره ج۱ ص ۱۲۶»  ذکر شده، معقولتر است.

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : سعیده کرمانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

ای عـاشـق هـر آیـۀ قـرآنِ پـیـغـمـبـر            ای اولــیــن آرایــۀ ایـمـانِ پـیـغــمـبـر

آرامـشِ قـلـبِ قـرارِ قـلـبِ ایـن عـالـم            سنگ صبـور و مـرهم هر آنِ پیغمبر


ای باسـلـیـقه، با محـبت، مـادر باران            بـانـوی خـانه، شـاخـۀ ریحانِ پیغـمبر

تا آخـر دنـیـا نمـک‌گـیر مـرامِ توست            هر کس که خورده لقمه‌ای از نانِ پیغمبر

مهـمـان‌نـوازِ مـهـربانِ خـانۀ رحـمـت            بعد از تو ماتم می‌شود مهمانِ پیغمبر

شعب ابی‌طالب کنارت باغ رضوان است            دور از تو دنیا می‌شود زندان پیغمبر

سخت است بعد از تو تمامِ لحظه‌های وحی            ای نان و خـرمایت توانِ جانِ پیغمبر

رنگی دگر دادی تجارت را و عالم دید            با سکه‌هایت ضرب شد احسانِ پیغمبر

از آن همه ثروت نداری یک کفن حتی            دارایی‌ات را کرده‌ای قـربانِ پیـغـمبر

جای کفن گفتی عبای همسرت کافیست            گـفتی عبا شد چـشم‌ها گـریان پیغـمبر

گـفـتی عـبا شـبه پـیـمـبر یـادمـان آمـد            گفتی عبا، پُر اشک شد دامانِ پیغمبر

شام غریبان حرم بود و عبا می‌سوخت            در شعـله‌های خـیـمۀ طـفـلان پیغـمبر

: امتیاز

زبانحال پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآلیه‌وسلم در وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : عبدالمحسن نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای بهر شام تار دل من سحـر بمان            آرامش دمـادم این خون جگـر بمان

تو آمدی ورفت ز سینه غـم و کنون            با رفتنت نزن به دل من شرر بمان


ای تو تـوان بـرای دم ذوالفـقـار من            تیغ عـلی بدون تو شد بی‌سـپر بمان

ای بـال پر کشیدن من بی‌وفـا مـشو            تنها مرو بدون من ای همسفر بمان

عمرت کنار من سپری شد به رنج‌ها            یار خوشی ندیده‌ام عمری دگر بمان

ای عـلـت هـمیـشگـی سـرو قـامـتـم            با رفتن تو می‌شکـند این کـمر بمان

شد ثـروتت نـثار من و شد برای تو            کهنه عبای من صدفت ای گهر بمان

آخر برای فاطمه سخت است داغ تو            دیگر مخـواه مـادری این پـدر بمان

گر فکر جان فاطمه‌ای، جان من مرو            بنگر که او شد از غم تو محتضر بمان

شد آخرین سـفـارش تو بهر فـاطـمه            گویم چگـونه واقعـۀ پـشت در بمان

در خانه‌ای که آب وضو شد تبرکی            از میخ در شود ثمرت بی‌ثـمر بمان

مزد محـبت شب و روز تو می‌شود            یاست شکـسته از ستم چل نفر بمان

ارثیۀ فدک چو رسد دست غاصبین            گردد خـسـوف عاید برج قـمر بمان

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع فرستادن چند کفن از بهشت و... در منابع معتبر تاریخی نیامده است لذا بهتر از از خواند این بیت خوداری فرمائید؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

چندین کـفن برای تو از عرش آمده            شد بـوریا نصیب تن مخـتصر بمان

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : قصیده

افتخار دین و آئین را اگر می‌شد سرود            شعر اول از خدیجه لب به گفتن می‌گشود

ای که بر شأن بلندت کـوه‌ها زانو زدند            وی که بر خاک قدم هایت فلک دارد سجود


تو که هستی که شدی همراه ختم الانبیا            در نزول وحی یا در جاده قوس صعود

حق تعالی گر که احمد را ستایش کرده است            تو که هستی که مقامت را محمد می‌ستود

از مقامات تو بس که مادر زهـرا شدی            غیر تو بـانـو کسی شایـسته کـوثـر نبود

اولین فردی که هرچه داشته بخشیده است            جود تو شد مـبـدا تاریخی هجـری جـود

هر شب از چادر نمازت رنگ و بوی نور داشت            هر سحر با دیدن تو بخت خود را می‌گشود

آبرو جـبریل از آب وضویت می‌گرفت            در پی این بحر می‌شد هر چه اقیانوس رود

با چنین شأن و مقامی در زمان احتضار            غیر زهرای سه ساله کس به بالینت نبود

بی‌کفن بودی عبای همسرت را خواستی            آهِ پـیغـمبر ز دل برخاست تا رب ودود

ناگهان از سوی حق بر دست‌های جبرئیل            پـنج پـیـراهن برای پـنـج تن آمـد فـرود

پنجـمین پیـراهن این پنج تن شد قسمتت            بر تو سهمش را حسین از عرش حق هدیه نمود

فاطـمه که دید می‌ماند حـسیـنش بی‌کفن            بافت پیراهـن برای یوسفـش یاس کـبود

بافت تا عـریان نماند بین صحـرای بـلا            بافـتـش با اشک تار و بافـتـش با آهِ پود

از حریر کهنه ای آن پیراهن را بافت تا            وقت غارت در نیاید از تنش اما چه سود

وقت غارت گشت یک لشگر به آن گودال ریخت            یک نفر با خود زره را بُرد و یک نامرد خوُد

بر سر پیـراهن کهـنه نزاعی در گرفت            می‌کشیدند از تنش از هر طرف قوم جهود

پاره پاره گشت و آمد از تنش آخر برون            ماند عریان یوسف و آن جامه را گرگی ربود

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع بیت زیر مبنی بر بخشیدن کفن سیدالشهدا به حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها صرفا یک تخیل شاعرانه است و هیچ سندیت تاریخی یا روایی ندارد و از همان آغاز این کفن به اذن الهی برای حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها در نظر گرفته شده بود؛ هر چند تا آنجا که ما بررسی کردیم کل داستان آوردن کفن از بهشت در منابع متقدم تاریخی نیامده است!! شاید بهتر بود تخیل شاعرانه به این سمت می رفت که بخاطر ایثار و فداکاری حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها خداوند پنج کفن برای بهترین عزیزانش هدیه نموده و به زمین فرستاد

پنجـمین پیـراهن این پنج تن شد قسمتت            بر تو سهمش را حسین از عرش حق هدیه نمود

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : فاطمه نانی زاد نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی            ابـرهای رحـمـتت را نذر جانان داشتی

وحی بی مهر تو هرگز بر زمین نازل نشد            بارها پیک سلام از حیِّ سبحان داشتی


پای آن کوه رسالت ایستادی روز و شب            خم نیاوردی به ابرو بس‌که ایمان داشتی

از محبت، از وفا، از صبر، از احسان و نور            در دلت صد باغ گل، صد باغ ریحان داشتی

در نمازی که تو بودی و علی بود و نبی            آسمان را زیر بال خویش پنهان داشتی

روح تو پر می‌گرفت آرام تا عرش برین            گرچه خاطر از غم زهرا پریشان داشتی

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : ابراهیم زمانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

و هر حرف و حدیثی آیۀ قرآن نخواهد شد           زنی غیر از خدیجه اسوۀ ایمان نخواهد شد

به جز او هیچ اُمّ المومِنینی نیست در این شهر           به جز او هیچکس همصحبتِ قرآن نخواهد شد


سُکـوتش می‌کند تحقیـر بیدادِ هُبـلها را           گلستانی که با نَمرود هم پیمان نخواهد شد

خدیجه خوب می‌داند رسالت بی‌ولایت نیست           که آن از این جدا و این جدا از آن نخواهد شد

کویرِ خشک، قوم و خویشِ دریا نیست ای مردم           جهنّم زاده هرگز مَحرمِ باران نخواهد شد

نه؛ هر افسانه‌ای همخانۀ وحیِ الهی نیست           به اجبار آنکه اسلام آورد سَلمان نخواهد شد

علی همبازیِ یک کودکِ مظلوم می‌گردد           ولی بازیچۀ پیراهن عُـثمـان نخواهد شد

جَمل هنگامِ برگشت از جَمل میگفت با حسرت:            علی مرعوبِ نام و نسبت و عنوان نخواهد شد

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : علی سلیمیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

شعر را باید دوصد دیوان و دفتر داشتن           تا از آن بانو مگر یک واژه در بر داشتن

من به فهم ناقـص خود اینـقـدَر دانسته‌ام           می‌توان در وصف او یک عمر منبر داشتن


دست رد بر سینۀ جاه و مـقام خود زدن           خواستگاری از یتیم مکه در سر داشتن

طعنۀ اغیار را با جان خریدن، در عوض           جایـگـاه ویـژه در قـلـب پـیـمـبر داشـتن

روزگاری که در آن فرزند دختر ننگ بود           سربلند و مفـتخر بودن به کـوثـر داشتن

پاسداری کردن از دین با تمام مال خود           همترازی اینـچـنین با تیغ حـیـدر داشتن

مــادری کــردن بـرای مــادر آئـیـنـه‌هـا           شأنی از آسـیـه و مـریـم فـراتـر داشـتن

من به جای کل این عالم مسلمان توام           با همین جمله‌ غم از دوش نبی برداشتن

سـال انـدوه پـیـمـبـر بود سـال مـرگ او           آن که لبخندش بری بود از برابر داشتن

هیچکس مانند او شایستـۀ این نام نیست           مؤمنین را می‌سزد اینگونه مادر داشتن

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مجتبی دسترنج نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دریای صبر و مظهر تقوا خدیجه است            استاد حلـم و معـنی غَـرا خدیجه است

کـوه وفــا و مـعــدن جـود و یَــم کـرم            سرچـشـمـۀ فـضـائل دنیـا خدیجه است


چون زَر عیار عصمت او بی‌شمار بود            گـنـجیـنـۀ محـبت و اعـلا خدیجه است

در مهـر و مـعـرفت شده اُلگـوی آسیه            در بندیگـیـش اُسـوۀ حـوّا خدیجه است

اول زنی که روی به اسلام کرده است            اسلام از او شداست مصفّا، خدیجه است

باشـد به حـق مُـلـقّـبِ بَر اُمِّ مـؤمـنـیـن            آری که خار دیـدۀ اعـدا خـدیجـه است

روشن به نور اوست دل و خانۀ رسول            چون نور چشم و همسر طاها خدیجه است

شمـشیر مرتضی است اگر حافـظ نبی            مرهم به زخـم سید بطـها خدیجه است

هم ثروت و جوانی او خرج دین شد است            هم حامی و مشـوّق مولا خدیجه است

فخریه می‌کند به جهـان تا زمان حشر            این منصبش که مادر زهرا خدیجه است

تنها همین به مدح و بزرگی او بس است            مادر بزرگ زینب کبری خدیجه است

گر چه تنـش کـفن شده بین عبای ناب            گـریـانِ شاهِ بی‌کـفـن اما خـدیجه است

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : داود رحیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

ماهی و دلگـرمی خـورشید از تو بوده           پشت و پناه وحی و توحـید از تو بوده

توفیق دین بی‌شک و تردید از تو بوده           کمتر سخن در مدح و تمجید از تو بوده


بانـوی با خـیـر و فـضـیـلت یا خدیجه!

ای دست و بـازوی نـبوت یا خـدیجـه!

تـو اولـیـن بـنـیـانـگـذار عــشـق بـودی           عـشقـت محـمـد بود و یار عشق بودی

پـروانـه‌ای دور مــدار عــشـق بــودی           از جان و از دل پـای کار عشق بودی

سـرمـایـه‌ات را در دکـان عـشـق دادی

عـاشق شدن را تو نـشان عـشـق دادی

زن بودی و "مردی" به مردان یاد دادی           بانـو! به زن‌ها دیـن و ایـمـان یاد دادی

عـاشـق شـدن را به جـوانـان یاد دادی           آدم‌ شـدن را هـم بـه انـسـان یــاد دادی

گـویـنـد شـغـل انـبـیـا آمـوزگـاری‌سـت

شأن شما هم کمتر از پیغـمبران نیست

در ظـلـمت شب می‌شدی مـهـتاب بانو           مـادربـزرگ حـضـرت اربـاب، بـانو!

بعد از تو عـالـم می‌شـود بی‌تـاب بانـو           از داغ تــو دردانــه‌ات شـد آب بــانــو

بعد از شما دختر شدن هم دردسر داشت

خواهر شدن، مادر شدن هم دردسر داشت

رفتی و "عام الحزن" شد هر سال بی‌تو           احـمـد شـده یک بـلـبـل بـی‌بـال بـی‌تـو

زهـرای تو هی می‌رود از حـال بی‌تو           روزی همین زهرا؛ ته‌گـودال... بی‌تو

آتش به جان‌ها می‌زند با شور و شینش

عـالـم بـه هـم ریـزد از داغ حـسـیـنـش

گودال و زهرا و حسین و شمر و خنجر           یک گام عقب تر چشم‌های خیس خواهر

شـمـشـیـر دارد مـی‌بــرد... الله‌ اکــبـر           نـاگـاه بـالا مـی‌رود از نـیــزه‌هـا، سـر

زیـنب کـنـار قـتـلـگـاه از دور مـی‌دیـد

از بس تنش را زیر و رو کردند پاشید

سر رفـتـه و از این بـدن چیزی نمانده           بر پیـکـرش از پیـرهـن چـیزی نمانده

بس نیزه خـورده از دهن چیزی نمانده           جز بـوریـا جای کـفـن چـیزی نـمـانـده

دار و ندار خـیـمـه‌ها رفـتـه به غـارت

این بچه‌ها ماندند و یک رخت اسارت

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : احمد ایرانی نسب نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

اگر در سرنوشتت نیست تا اُمُّ البنین باشی            فقط زهرای تو کافیست اُمُّ المؤمنین باشی

شده دامـان تو شـأن نزول سورۀ کـوثر            خدا میخواست بانو جان، تو زهرا آفرین باشی


زنی بالاتر از حـوّا، زنی همسایۀ مـریم            یقینا آمدی هم کُفـو ختم المرسلین باشی

تو قبل از هر زنی اسلام آوردی و پس باید            برای خاتـم پیـغـمبر خـاتـم نگـین بـاشی

فقط می‌خواستی از دوش پیغمبر عبایش را            که در آغوش مهر رحمة‌ للعالمین باشی

همیـشه نیـمۀ مـاه خـدا از عـرش میایی            برای تک تک جامانده‌ها حبل المتین باشی

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : امین فرخی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

به نام خالـق روزی رسان به نام خـدا            به نام صاحـب عـزّت، خـدای آل عـبا

قـلم به دست گـرفـتم اگـر اجـازه دهـید            کمی نویسم از آن روحِ پاک و پاکی‌ها


هـمان که طاهره بود و زکیه، راضیه            فـراتر از همه، چون بود مـادر زهـرا

همان که زندگی‌اش وقف دین احمد شد            و بــود بـا مـددش هــمـرهِ نــبـی خــدا

عـلی گـریـست بـرای بـزرگیِ داغـش            علی ستوده و خوانده‌اش سرور زن‌ها

شنـیـده‌ام که عـبای رسول شد کـفـنـش            خـوشا بـه حـال مـقـام و جـلالِ او امـا

دوباره حرف کفن گشت، چشم من خون شد            و رفت تا دم گـودال، عـصر عـاشورا

همینکه ضربه زدند و سرش جدا کردند            کـفـن که نه، بـرایش حـصیـر آوردنـد

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : احمد ایرانی نسب نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

هر شب قنوت او مسیر کهکشان می‌شد            یک راه نوری از زمین تا آسمان می‌شد

آری خدیجـه هم مطهـر هم معـطر بود            پس آب در دستش گلاب و زعفران می‌شد


تا یا رسول الله از لبهـاش برمی‌خاست            آقای او، سر تا به پای خویش، جان می‌شد

او تا قـیامت سربلـند از ابتـلائات است            حتی اگر صدبار دیگـر امتحـان می‌شد

من مطمئن هستم اگر عمرش به دنیا بود            مادربـزرگی بی‌نهـایت مهـربان می‌شد

خواندند اُم‌المؤمنین او را، ولی ای کاش            این ذکر نورانی، فرازی از اذان می‌شد

یا مصحفی از عرش نازل می‌شد و در آن            هر آیـه‌اش مـدح عـیـان او بـیان می‌شد

او سورۀ مهر است و قلبش آیۀ نور است            هر شب قنوت او مسیر کهکشان می‌شد

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای که خواندت حضرت دادار: اُمُّ‌المومنین            هـمسری بر احـمـدِ مـخـتار اُمُّ‌المومنین

نـامِ زیـبایت خـدیـجه؛ الگـوی آئـیـنه‌ها            نیـسـت مانـندِ ‌تو در ابـرار اُمُّ‌المـؤمنین


نیمی از اسلام را اموالِ تو چاره نمود            ثـروتت شد رحـمتِ بسـیار اُمُّ‌المؤمنین

حفظ کردی بارها جانِ محمّد از خطر            هـست مدیـونت دلِ بـیـدار اُمُّ‌المـؤمنین

بـارها کـردی طوافِ خـاتـمِ پیـغـبـران            با بصیرت بودی و هوشیار اُمُّ‌المؤمنین

درسِ ایـثار از شما آموخـته ریحانه‌ات            می‌شود این قـصّه‌ها تکرار اُمُّ‌المؤمنین

فاطمه یک روز قطعاً می‌شود بی‌واهمه            تکـیـه گـاهِ حـیـدر کـرّار اُمُّ‌الـمـؤمـنـین

روضه می‌خوانم برایت دخترت را می‌زدند            در مـیانِ یـک در و دیـوار اُمُّ‌المؤمنین

هیچ می‌دانی نمی‌مـاند نه جای سالـمی            می‌رسد بر سینه‌اش مسمار اُمُّ‌المؤمنین

: امتیاز

زبانحال حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها قبل از وفات

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : غزل

نـمـی‌آیـد نـفـس از سـیــنـه بـالا            دمِ آخـر به من رو کـرده غـم‌ها

کـمی بنـشـین کـنارم! بـیـقـرارم            دلـم خـیـلی پـریشان است أسـما


تو را جانِ هر آنکه دوست داری            حواست بعدِ من باشد به زهـرا

خصوصاً وقتِ پهلـو دردهایش            به جـایِ من کـنـارش باش آنجا

غمِ بی‌مادری و بغض، سردرد            بـمـیـرم! دخـتـرم می‌افـتـد از پا

بـرای درد بـازویـش دعــا کـن            گـلـم را لحـظـه‌ای نـگـذار تـنها

به تو زحـمت نخواهد داد قطعاً            فـــــــدایِ رأفــتِ أمّ أبـــیـــهـــا

فقط شرمنده! چون دستش شکسته            کمک کن تا بپـوشد چادرش را

بگو «عجّل وفاتی» را نخـوانَد            اگـر چه داغ دیـد از دارِ دنـیـا!

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : موسی علمیرادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

بانوی صبح هستی و خورشید دیگری            خاتـون آب هـستی و پاک و مطهـری

آری بـه انــتــخــاب خــدا و گــواه او            تنهـا تـویی که لایـق عـشـق پیـمـبری


در دامن تو مـادر عـالـم سه سـاله شد            شایـسته از مـقـام تو شد شأن مـادری

گرد و غـبار راه تو معـراج جـبرئـیل            تـفـسـیــر واژه واژۀ آیــات کــوثــری

بانـو شنـیـده‌ام که وخـیم است حال تو            در کنج خانه گشته‌ای از غصه بستری

گرچه کتا ب زندگی ات رو به آخر است

شأن عـیادت از تو مقـام پیـمبـر است

وقتش شده که دختر خود را صدا کنی            بر روی نـازدانـه‌ات آغـوش وا کـنـی

وقتش شده که شانه به گیسوی او زنی            با یک دو بـوسه درد دلش را دواکنی

باید دو گـوشـواره خود را به او دهی            تـا هــدیـه عــروسـی او را ادا کــنـی

چیزی به عمر خود ز پیمبر نخواستی            وقـتش شده از او طلب یک عـبا کنی

از عـرش پـنج تا کـفـن آمـد بـرای تو            خوب است پنجمین کفنش را سوا کنی

رفتی و داغ تو به دلش کوه غم گذاشت

غصه شروع شد که دگر مادری نداشت

مادر نداشت حرف دلش را به او زند            حرف از غمی که مانده میان گلو زند

مادر نداشت در شب جشن عروسی‌اش            تا حـرف دخـترانـه خود را به او زند

مادر نداشت پـشت در او را صدا کند            ناچـار شد به خـادمـه خـویش رو زند

پیراهـنش گرفت به مسمار و پاره شد            مـادر نـداشت پیـرهـنش را رفـو زنـد

مادر نداشت زخـم تنـش را نشان دهد            با یک نفـر دم از غـم راز مگـو زنـد

زهرا که رفت نوبت زینب دگر رسید

او می‌دویـد و قـاتـل اربـاب مـی‌دویـد

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید ابوالفضل مبارز نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

تنهـا مگـذار ای نفـس تازه جهـان را            در غربت آئیـنه دو چـشم نگـران را

بردار سر از دامن رفتن که نگـیری            از چـشمۀ بیـداری خلقـت هـیجان را


بی‌تو چه کند فـاطـمه با کودکی خود            مگذار سر شانه‌اش این بار گران را

ای ثـروت اندوخـته‌ات عـشق محـمد            با خود به دل خاک مبر گنج نهان را

لبخـنـد بزن رو به پیـمبـر که ببـنـدند            دو دوخترک لات و هبل چاک دهان را

جای کـفن از یـار عـبا خواسـته‌ای تا            آسوده کـند خـاطـره‌اش خاطـرتان را

هنگـام خداحـافـظی هـمسرت انگـار            در بین عبا عشق نگه داشت زمان را

شد خیره به روی تو که خوابیده‌ای آرام            تا بیـشتـر از پیـش نبـیـنی خـفـقان را

در شـعـب عـلـی ابن ابـیـطـالبِ فردا            هر لحظه تحمل نکنی زخـم زبان را

خوب است بخوابی و نبینی که بخوانند            پروانۀ پر سوخـته زهـرای جوان را

در روشـنی خـون دل کـوچه نـبـیـنی            شش ماهگی گم شده با تیر و کمان را

بر نیزه نبـینی غم هـفتاد و دو سر را            پیش‌وپس این بغض گران شمر و سنان را

در شأن شما پیـشکش آنگـونه نداریم            در روضه بگیر ازمن دلسوخته جان را

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

تمام زندگی‌ات خرج راه دین شده است            حضور محکم تو سدِّ مشرکین شده است
قلم به مدح تو هر وقت روی دست نشست            به دفترم عرق شرم بر جبین شده است


امیـر عالـم امـکـان عـلـی‌ست دامـادت            و نام فـاطمه با نام تو عجین شده است
کنار تیغ علی صحبت از کرامت توست            مقام زن چـقدر با شما وزین شده است
چقـدر عـاطـفـه بـاریـده از نـگـاه شـما            که بهترین خدا با تو همنشین شده است
تویی که مکه همه پا رکاب مهرت بود            وجود کوثر تو بر جهان نگین شده است
امـیـن مکـه دلش را سـپـرد دست شما            کدام همسر پیغـمبر اینچـنین شده است
فقـط خـدیـجه سـزاوار مـادری مـاست            کسی که هستی بابای مؤمنین شده است

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مثمن

بـانـوی طاهـا بـرتـرینی در نـجـابت            ای مـادرِ صدّیـقه! هـستی با صداقت
ای اوّلـیـن زن که مسـلـمانِ رسـولی            مـانـنـدِ تـو هـرگـز نـدیـدم بـا دیـانت


دارایی‌ات مهـرِ رسول اللهِ عشق‌ست            در راهِ او ارزش ندارد مال و مکنت

ای جان بقـربانت هـمه عـالم خـدیجه
پـشت و پـناهِ حـضرت خـاتم خـدیجه

مدح و ثنایت را خـدای عالمین گفت            احمد تو را پشت و پناهی بهرِ دین گفت
لب‌های پاکِ مصطفی صد بار قطعاً            بـانـو به تـو بـینِ شـدائد آفـرین گـفت
مأمـور شد از جانبِ حق بهـرِ پیغـام            سر را فرود آورد و اُمّ المؤمنین گفت

ای مـادرِ کـوثـر بـلـنـدا رتـبه هـستی
در قلبِ پاکِ شیعـیان بی‌بی نـشـستی

ای مادرِ خـلقـت خدا شأنی به تو داد            بر دامـنِ پـاکِ شـمـا خـیـرالـنـسا داد
لطـفِ خـدایی شـامـلت بوده که بـانو            مـردی به تو مانـنـدِ خـتم الانـبـیا داد
گرچه نـبـودی؛ سالها از بعـدِ پـرواز            دامـادِ بـا تـقـوا چـنـان شـیـرِ خـدا داد

این ریشه‌ها نشأت گرفـته از تو خانم
ای مـنـشأ خـیراتِ حـق ما بینِ مـردم

ما را مرید شوهرت کن بانوی عشق            از شیعـیان حـیدرت کن بانوی عشق
سـوگـند بر صـدّیـقـۀ کـبـرا که ما را            گریه‌کـنانِ دخـترت کن بانـوی عشق
ما سیـنه زن های حسینِ تـشنه هستیم            ما فـدای بی‌سرت کن بـانـوی عـشق

مـادر بزرگِ حـضرت ارباب رزقی
بر یـاری نـوکـر بـیا بـشـتـاب رزقی

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد حسین رحیمیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

او که الگوی ولایت محوری فاطمه است           یا خدیجه حک روی انگشتری فاطمه است
نیست اُم‌ُّالمؤمنین هر زوجۀ خـتم رسل           شرط اُم‌ُّالمـؤمنینی مادری فاطمه است


دستگیرش لطف بی‌حد خدیجه می‌شود           هر که کارش بین عالم نوکری فاطمه است
حاصل عمرش بُوَد زهرا، تمام فخر او           قلب لبریز از ولای حیدری فاطمه است
روزه را با روضه واکن خیر می‌خواهی اگر           آه آه امشب شبِ بی‌مادری فاطمه است
روضه او رنگ و بوی فاطمیه می‌دهد           بس که فکر روزگار بستری فاطمه است
وقت رفتن، آه زهـرا، آه زهرا بر لبش           غصه‌اش رخساره نیلوفری فاطمه است
تا کفن‌ها را پیمبر دید زد ناله: حسین!           بعد مادر اول نوحه‌گـری فـاطمه است

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : میثم مؤمنی نژاد نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

تو آن زنی که فـلـک آسـتان تو بوسید            حجاب و عصمت و تقوی به دور تو گردید

تو آن زنی که خـداونـد انتـخـابت کرد            فـروغ مهـر پیـمبـر به خـانه‌ات تـابـید


تو آن زنی که ز پاکی میان اهل قریش            طلـوع زهـرۀ زهـرا ز دامـن تو دمـید

تو آن زنی که مسلمان شدی نخستین روز            سلام بر تو ز خالـق ز جـبرئـیل رسید

تـمام هـستی تو هـدیه گـشت بر اسلام            خـدا تـمـامی اسـلام را به تـو بخـشـیـد

نـمانـده است بجـز آه در بـساطت اگر            کـفن برای تو گـردید جـامۀ خـورشـید

قسم به اشک پیمبر قسم به عـام‌الحزن            که چـشم ابر هـمیـشه ز داغ تو بـارید

: امتیاز